عسلعسل، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

نخستین هدیه آسمانی

عکسای ده ماهگی عسل جون

  اینروزا دندونت خیلی درد داره مامانی شما هم هی دوست داری هر چیزی رو توی دهنت بزاری ولی مامان مجبوره ازت بگیره اینی هم که الان توی دهنته سوت ته کفشته که مامان حسابی با مایع شستتش عسل کلن عاشق هر جور رشته بلند مثل نخ طناب و .. هست.الانم داره با بند جورابش بازی میکنه آفرین به دختر گلم که میخواد زود زود راه بیوفته     ...
29 مرداد 1390

عکسای ده ماهگی عسل جون

اینروزا دندونت خیلی درد داره مامانی شما هم هی دوست داری هر چیزی رو توی دهنت بزاری ولی مامان مجبوره ازت بگیره اینی هم که الان توی دهنته سوت ته کفشته که مامان حسابی با مایع شستتش عسل کلن عاشق هر جور رشته بلند مثل نخ طناب و .. هست.الانم داره با بند جورابش بازی میکنه آفرین به دختر گلم که میخواد زود زود راه بیوفته ...
29 مرداد 1390

قند عسلم تو ده ماهگی

  خانمی دوست داره همش تو آینه خودشو ببینه دندوناشم اینجا معلومه هر وقت خانمی خوابش بیاد اینجوری خودشو رو زمین ولو میکنه عاشقتم مامانی که اینهمه ماهیییییییییییییییییییییییییییییییییی بوس بوس بوس   اینجا که دیگه تابلو شدی مامانی همه فهمیدن که مست خوابی جیگرتو برم مامانم الان میریم لا لا کنیم عاشقتمممممممممممممممم ...
29 مرداد 1390

قند عسلم تو ده ماهگی

خانمی دوست داره همش تو آینه خودشو ببینه دندوناشم اینجا معلومه هر وقت خانمی خوابش بیاد اینجوری خودشو رو زمین ولو میکنه عاشقتم مامانی که اینهمه ماهیییییییییییییییییییییییییییییییییی بوس بوس بوس اینجا که دیگه تابلو شدی مامانی همه فهمیدن که مست خوابی جیگرتو برم مامانم الان میریم لا لا کنیم عاشقتمممممممممممممممم ...
29 مرداد 1390

عسلک مامان 11 ماهه شد

سلام نفس مامان امروز جمعه ٢٩ مرداد ماه سال ١٣٩٠ شمسی عسل مامان ١١ ماهه شد البته الان که من دارم تایپ میکنم ساعت ١:٣٠ دقیقه بامداد روز شنبست .نفسم با بابایی لالا کردن و مامانشم الان داره راحت و آسوده براش تایپ میکنه.   چند ساعت پیش منو عسلو بابایی رفتیم امامزاده عینلی و زینلی توی پونک.خیلی خوب بود کلی منو و بابایی دعا کردیم خصوصن واسه سلامتی همه نینی ها و عسل گلم.آخه امشب شب قدره..مامان جون امشب یکی از شبای مهم و با ارزشه .شبی که قرآن کتاب آسمونی ما نازل شده.تازه توی این شب تمام اتفاقاتی که قراره توی سال آینده برای ما پیش بیاد نوشته میشه.واسه همین همه واسه آمرزش گناهاشون و بر آورده شدن حاجاتشون دعا میکنن.راستی کنار ما چهار تا د...
29 مرداد 1390

عسلک مامان 11 ماهه شد

سلام نفس مامان امروز جمعه ٢٩ مرداد ماه سال ١٣٩٠ شمسی عسل مامان ١١ ماهه شد البته الان که من دارم تایپ میکنم ساعت ١:٣٠ دقیقه بامداد روز شنبست .نفسم با بابایی لالا کردن و مامانشم الان داره راحت و آسوده براش تایپ میکنه. چند ساعت پیش منو عسلو بابایی رفتیم امامزاده عینلی و زینلی توی پونک.خیلی خوب بود کلی منو و بابایی دعا کردیم خصوصن واسه سلامتی همه نینی ها و عسل گلم.آخه امشب شب قدره..مامان جون امشب یکی از شبای مهم و با ارزشه .شبی که قرآن کتاب آسمونی ما نازل شده.تازه توی این شب تمام اتفاقاتی که قراره توی سال آینده برای ما پیش بیاد نوشته میشه.واسه همین همه واسه آمرزش گناهاشون و بر آورده شدن حاجاتشون دعا میکنن.راستی کنار ما چهار تا دخت...
29 مرداد 1390

عسلی 2 تا صدف دیگه در آورد

نفس مامان دخمل نازم   خیلی وقته که تو دخملم به مامان مهلت نمیدی که برات بنویسم.ولی یه خبر خوب دارم خانمی مامان بالاخره ٢ تا دندون بالاشم در اومد شبا به خاطر دردش از خواب میپری و گریه میکنی مامانم واست ژل کین بیبی میزنه تا دردش آروم شه.       عسل جون دندونای پایین و بالاشو به هم میکشه و صدای کشیدن دندوناش به همو همه از فاصله دو متری میتونن بشنون.خودش کلی با این کار حال میکنه .   تمرین راه رفتن نفسمم خیلی بهتر شده اگه قبلن ٢ قدم میرفت و میخورد زمین الان شده چهار قدم.   عسلکم با گفتن دو بار حرف میم منو صدا میکنه ولی باباشو با دو بار یا چند بار گفتن حرف ب   یه ...
26 مرداد 1390

ده ماهگی عسلی

دخمل نازم عسل کوچولوم سلام مامانی الان ساعت ٤ بعد از ظهره و شما ١٠ ماهه شدی یعنی ٥ روزه که رفتی توی ده ماه.الان داری با تلی که مامانی برات خریده بازی میکنی به عبارتی سعی داری گل روشو به هر ترفندی که هست بکنی در این راه از دندون موشیهات بیشتر کمک میگیری.موفق باشی نفسم. دخترکم تازگیها بهونه بیرون رفتنو میگیره.هر کی که میاد خونمون وقتی بخواد بره مامانی مصیبت داره که چه جوری آرومت کنه.بعضی وقتا هم مجبورم خودم لباس بپوشم تا فکر کنی منم میام.ببخشید مامانی مجبورم گولت بزنم. عسلکم اینروزا به شدت عاشق بابایی شده جوری که این دو شبی که باباش دیر اومد به شدت بی تابی میکرد وقتی هم که باباش میاد به محض اینکه صدای افتادن کلیدو توی قفل در و میشنوه...
5 مرداد 1390

ده ماهگی عسلی

دخمل نازم عسل کوچولوم سلام مامانی الان ساعت ٤ بعد از ظهره و شما ١٠ ماهه شدی یعنی ٥ روزه که رفتی توی ده ماه.الان داری با تلی که مامانی برات خریده بازی میکنی به عبارتی سعی داری گل روشو به هر ترفندی که هست بکنی در این راه از دندون موشیهات بیشتر کمک میگیری.موفق باشی نفسم. دخترکم تازگیها بهونه بیرون رفتنو میگیره.هر کی که میاد خونمون وقتی بخواد بره مامانی مصیبت داره که چه جوری آرومت کنه.بعضی وقتا هم مجبورم خودم لباس بپوشم تا فکر کنی منم میام.ببخشید مامانی مجبورم گولت بزنم. عسلکم اینروزا به شدت عاشق بابایی شده جوری که این دو شبی که باباش دیر اومد به شدت بی تابی میکرد وقتی هم که باباش میاد به محض اینکه صدای افتادن کلیدو توی قفل در و می...
5 مرداد 1390
1